عکسهای جالب از مراسم ازدواج بلندترین زوج جهان


این دو در استاکتون کالیفرنیا زندگی می کنند.

هر دوی آنها قدی برابر با ۴۰۷٫۴ سانتی متر دارند که قد وین برابر است با ۲۰۹ سانتی متر و قد همسرش رونی برابر است با ۱۹۸ سانتی متر و فرزندی نیز ندارند.
چرا توی این هیاهو آدمها تنهاند...
این دو در استاکتون کالیفرنیا زندگی می کنند. هر دوی آنها قدی برابر با ۴۰۷٫۴ سانتی متر دارند که قد وین برابر است با ۲۰۹ سانتی متر و قد همسرش رونی برابر است با ۱۹۸ سانتی متر و فرزندی نیز ندارند. امـروز با همه ی دنـیا قهرم ... یه وقتایی تو زندگی میرسه که باید دستت رو بزنی زیر چونت و جریان زندگیــت رو فقط تماشا کنی بعدشم بگی ... به درک / که نموند! خدایا ! آن زمان که همگان تنهایمان می گذارد ، تنها حضور تو تنهایی را طراوت می بخشد ، تنهایمان مگذار تنها آرزوی من ایست کاش میشد هرشب بتوانم دفتر مشقم را پاک کنم می دانی چرا؟ شاید فردا بتوانم از نوع بدون هیچ نوشته ای شروع کنم.... اگر آسمان هم قدر دل من کوچک بود، معلوم نبود چه بر سر دنیا می آمد. آنوقت دیگر خورشید عالم تاب و مهتاب نقره ای و ستاره های ریز و درشت جا نمی شدند در این گوشه دنج....... تنها ابرهای بهاری می ماندند ..... تا به جای این چشمان خشک تر از کویر ببارند، درد این دل کوچک را................ دل کوچک هم تاب و تحمل زیادی میخواهد نمی دانم این شانه های نحیف برگ بیدی ام طاقتش را دارد؟؟؟؟؟؟ کردن از حوادثی است که درعصر بنیانگذار سلسلۀ پهلوی اتفاق افتاد و شادروان محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است: «هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور متجاوز از یکهزار و دویست ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماستمالی کردند.» به طوری که ملاحظه شد قدمت ریشۀ تاریخی این اصطلاح و مثل سائر از هفتاد سال نمی گذرد، زیرا عروسی مزبور در سال ۱۳۱۷ شمسی برگذار گردید و مدتها موضوع اصلی شوخیهای محافل و مجالس بود و در عصر حاضر نیز در موارد لازم و مقتضی بازار رایجی دارد. آری، ماستمالی کردن یعنی قضیه را به صورت ظاهر خاتمه دادن، از آن موقع ورد زبان گردید و در موارد لازم و بالمناسبه مورد استفاده و استناد قرار می گیرد. بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. خدایا خسته ام نمی توانم. بنده ی من دو رکعت نماز شفع ویک رکعت نماز وتر بخوان. خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان. خدایا سه رکعت زیاد است. بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان. خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟ بنده ی من قبل از خواب وضوبگیر ورو به آسمان کن وبگو یا الله. خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد. بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن وبگو یاالله. خدایا هوا سرد است نمی توانم دستانم رااز زیر پتو در بیاورم. بنده ی من بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم. بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد. ملاءکه ی من، ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است. امشب با من حرف نزده. خداوندا دوباره او را بیدار کردیم اما باز خوابید. ملاءکه ی من، در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست. پروردگارا باز هم بیدار نمی شود اذان صبح را می گویند. هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود. خورشید از مشرق سر بر می آورد. خداوندا نمی خواهی با او قهرکنی؟ او تنهاست وجز من کسی را ندارد شاید توبه کرد. انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟ کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد … نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
عکسهای جالب از مراسم ازدواج بلندترین زوج جهان
امـا تـو صدایم کــن، بـرمـی گـردم ...
سادگـی کودکانـه ام را مـی بینـی ؟!
راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.
به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.
دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!
Power By:
LoxBlog.Com |